|
دانشجویان دانشگاه پیام نور سامان
سامان 92 saman
دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : منصور عباسی تشنیزی بسم الله الرحمن الرحیم دو سه غزل از دوره ی یخبنندان رفتنت میگزرد.دیگر برای همیشه در قطب چشمانم افتابی نمیشوی!در ساحل ابی احساس های ترک خورده تمتم نهنگ های غصه که تاب دوری تو را نداشتند خود کشی کردند.تو کاری کردی که حتی خور شید قطب هم با زمستان شش ماهه اش نکرد. دیگر ببرای تردید های نارنجی سلامت جوابی نخواهم داشت باران را بیشتر دوست میدارم تو روسری ات را برای غریبه ها چتر کن من هم-از هر چه داری- تمام چشم هایم را میپوشم که سردم نشود. خودت را در سپیده دم اینه ی حرف هایم پیدا کن و ان وقت کمی مرا نگاه کن: آسمانم ماه ندارد هنوز!... نمیخواهم کلاه بر سر اسمت بگذارم حرف اول.... سهم (هستی ام)را از ارث پدری ات میگیرم تا خیال خودت و اسمت امن باشد. به یاد لحظه های خیس قشنگی که زیر باران از سرما به خود لرزیدیم از لذت عشق خندیدیم و از حرف دیگران ترسیدیم. شب یلدا تقویم را ورق بزن چشم هایت را ببند و تا هفت بشمار ...روز قشنگی بود نه؟... گل های کاغذی هیچ وقت پژمرده نمیشوند و تو خلاف این را ثابت کردی! دیوار بخت من کوتاه و شاهزاه ی قصر رویایی ات بلند...! ...بچه که بودیم از روی نادانی سنگ میزدیم گنجشک ها می مردند ...شیشه ها میشکستند!... تاوان شیشه را بزرگتر ها میدادند تاوان گنجشک هارا جوجه های معصوم گرسنه. حالا دیگر بزرگ و عاقل شده ایم و یاد گرفته ایم که شکستن شیشه ی همسایه و کشتن گنجشک ها ی بی گناه کار خوبی نیست. شیشه ها را نمیشکنیم سنگ هامان را هم زمین نمیگذاریم !!! آری بزرگ شده ایم ولی سنگ هایمان هم بزرگتر ...و اهدافمان نیز بزرگتر... بزرگتر شده ایم عاقل تر شده ایم سنگ میزنیم...اما نه به گنجشک ها...نه به شیشه ها...! سنگ میزنیم سنگ میزنیم این عادت بچگی هاست! سنگ میزنیم دلها میشکنند...ادم ها میمیرند شیشه ها...گنجشک ها...کار بدی است./ سنگ میزنیم دلها میشکنند... و بزرگتر شده ایم ! عاقل تر شده ایم!...؟؟؟؟ حسین البا صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
|
||||||||||||||||
 |
||||||||||||||||
<-PollName->
آمار
وب سایت: